محل تبلیغات شما

خاطرات یک پودینگ ^^




حرص میخوره میگه : عزیزم من تمرین نمیکنم دست از سر کچلم بردار

اصنشم من همیشه میخام بدم مگه اینکه خلافش ثابت شه(ToT)

میخندم میگم :من یچی دیگ کلا داشتم میگفتم (☆^ー^☆)

میفهمه بازم سوتی داده و میگه : عاااااااااح

ولم کن اصن

همینجوری اعتراف دادم رفت╥﹏╥

نمیدونم با این حجم از لاولی بودنش چیکار کنم و میگم :کیوت کیوت کیوت god gave me you

ヾ(@^∇^@)ノ

از یه سوراخ دوبار گزیده نمیشه و میگه: گولممممم نزنننننننننن ( ̄へ ̄)


بهم گفت تا حالا شکار رفتی؟  گفتم نه.  گفت من قبلا میرفتم ولی دیگه نمیرم. آخرین باری که شکار رفتم شکار گوزن بود، خیلی گشتم تا یه گوزن پیدا کردم. من بهش شلیک کردم درست زدم به پاش وقتی رسیدم بالای سرش هنوز جون داشت، نفس میکشید و با چشم هاش التماسم میکرد، زیباییش مسخم کرده بود، حس کردم که میتونه دوست خوبی واسم باشه، میتونستم نزدیک خونه یه جای دنج براش درست کنم. اما خوب که فکر کردم فهمیدم اینجوری اون گوزن واسه ی همیشه لنگ میزنه و هر وقت من رو ببینه یاد بلایی میفته که سرش آوردم. از نگاهش فهمیدم بزرگترین لطفی که میتونم در حقش بکنم اینه که یه گلوله صاف توی قلبش شلیک کنم. 
بعدش گفت: تو هیچ وقت نمی تونی با کسی که بدجور زخمیش کردی دوست باشی. 


"قهوه سرد آقای نویسنده-روزبه معین"





سلام همگی 
حتما از دیدن عنوان پست شکه شدین اما شکه تر هم میشین چون داستان رو با یه پایان شکه کننده تموم کردم
امید وارم خوشتون بیاد 
از ادرس پایین دانش کنین از اول تا اخر کامله و اسم خودم رو جای میوکی گذاشتم مثل کیشو مات پس با لذت بخونین
دوستتون دارم

https://www.uplooder.net/files/23f59edf625fe41dd593535494ae63d4/how-do-i-do.pdf.html


لینک جدید
http://s8.picofile.com/file/8299169950/how_do_i_do.pdf.html


خب این وبلاگمم داره به چوخ میره 

تا 30 آذر میهن بلاگ از کار میفته و من هیچکاری واسه نگه داشتن خاطراتم نمیتونم بکنم 
یه وبلاگ توی بلاگفا زدم و بیستا پست اخر رو انتقال دادم 

اینم هم ادرسش اگه هنوز دوست دارید دنبالم کنید :

jonmizogi1.blogfa.com

آخرین جستجو ها

Jason's blog Brenton's receptions علوم تجربی ( مطالب علمی) timisalgi dosneparce مطالب اینترنتی دفتر خاطرات Henry's site Robert's page جملات زیبا ، جملات دلتتگی ، جملات ناب